مدیریت زنان در سازمان و خانواده
سید محمد میرمعینی
سید سجاد موسوی
مقدمه
در جامعه مدرن نقش زنان بیش از پیش پر رنگتر شده و حضور آنها در نهادهای مختلف جامعه بیشتر احساس میشود. یکی از این نهادهای مدرن، سازمانهای تجاری هستند که حضور زنان را بیش از گذشته نیاز دارد. حضور زنان در سازمانها باعث بروز استعدادهای آنها شده و این موضوع فرصتهای مناسبی را در اختیار سازمانها قرار داد می دهد. با اینکه شرایط جامعه ایران تغییر کرده و در حال گذار به جامعهای مدرنی هستیم اما همچنان مدیریت زنان در سازمانها با چالشهایی مانند نپذیرفته شدن توسط زیر دستان همراه است؛ این موضوع، معضلات جدی را برای مدیران زن ایجاد کرده است؛ این در حالی است که از نظر روانشناسی زنان تمایل به پذیرفته شدن توسط زیر دستان خود دارند و تمایل دارند که درک شوند. امروزه زنان نیز مانند مردان از منابع آموزشی یکسان بهره می برند؛ عدم استفاده از این نیروها در پست های بالای سازمانی میتواند اثرات مخرب جبران ناپذیری را از لحاظ اقتصادی به همراه داشته باشد؛ بنابراین تغییرات ساختار فرهنگی و پذیرفتن زنان به عنوان نیروهای مؤثر و کارآمد که می توانند همپای مردان مشاغل مدیریتی و اجرایی را به عهده بگیرند، در درازمدت اثرات مطلوبی را به لحاظ فرهنگی و اقتصادی در پی خواهد داشت. در ادامه به بایدها و نبایدهای مدیریت زنان در سازمانهای امروزی اشاره خواهیم کرد و به نقش تأثیرگذار آنها در سازمانهای نوین میپردازیم.
آمارهای جهانی چه می گویند؟
طبق بررسی های صورت گرفته، کشور نروژ با 13.3 درصد از حضور زنان در نقش هیات مدیره، بالاترین نسبت جهانی حضور زنان در این کرسی ها را ثبت کرده است و ترکیه نیز با 11.1 درصد در مقام دوم قرار دارد. در این میان بر اساس مطالعاتی که در 108 کشور دنیا انجام شده، کشور جامائیکا با داشتن حضور 59.3 درصدی زنان در سمت های مدیریتی، بالاترین نسبت را در این زمینه و در مقابل، پاکستان با 0.3 درصد کمترین نسبت را نشان میدهد. آمریکا نیز با ثبت یک حضور 42.7 درصدی از مدیران زن، رتبه پانزدهم را در لیست 108 کشور به خود اختصاص داده است و انگلستان با 34.2 درصد و روسیه با 39.1 درصد رتبه های 41 و 25 را در این لیست از آن خود کرده اند. این آمارها نشان می دهد که در کشور های توسعه یافته نیز وضعیت زنان در سمت های مدیریتی مناسب و ایده آل نیست.
ایجاد انگیزه در مردان نافرمان
بر اساس تحقیقاتی در حوزه روانشناسی، ماهیتاً مردان سلطه گر هستند و تمایلی به فرمانبرداری از یک خانم ندارند؛ این موضوع در داخل سازمانها نیز دیده می شود و برای مدیران خانم چالش های جدی را به همراه دارد اما با این حال، زنان می توانند چنین فضایی را مدیریت کنند و با ایجاد انگیزه از طریق شرایط و محیط کاری مناسب، رابطه مناسبی را با زیر دستان خود برقرار کنند. در این میان بر اساس شخصیتی که زنان دارند، آنها می توانند در سازمانها نقش حامی را برای کارمندان مرد ایفا کنند که این موضوع، ایجاد ارتباطی اثر بخش با زیر دستان را به همراه دارد.
نقش زنان در خانواده
این دیدگاه در جامعه ایرانی وجود دارد که بسیاری از مشاغل برای خانمها با محدودیتهای فیزیکی، تعهــدات محدودیـــتهای خانوادگی، ساختار فیزیولوژیکی و... همراه است. از طرفی شاغل شدن خانمها در سازمانها و مخصوصاً در پست های مدیریتی، نقش زنان بهعنوان یک مادر و تربیتکننده فرزندان در خانواده را با معضلات جدی مواجه می کند؛ این موضوع باعث شده برخی از مادران کار خود را مدتی ترک می کنند تا بتوانند به وظیفه خود در خانواده بپردازند. این در حالی است که زنان می توانند این موضوع را در داخل خانواده به خوبی مدیریت کنند و در کنار کارشان به تربیت فرزندانشان نیز بپردازند؛ به عنوان نمونه استفاده از مهدکودکهای امروزی که کودکان را به خوبی آموزش می دهند از جمله اقداماتی است که این افراد می توانند انجام دهند. ذکر این نکته در این موضوع بسیار حائز اهمیت است که زنانی می توانند در زندگی شخصی و کاری خود موفق باشند که بتوانند تعادل را بین زندگی کاری و شخصی خود به خوبی برقرار و مدیریت کنند.
ویژگیهای زنان مدیر
زنان در صورتی می توانند سکاندار پست های مدیریتی در سازمان های نوین باشند که ویژگی هایی فردی مانند از اعتمادبهنفس، عزتنفس، پشتکار، دانش تخصصی کافی و... داشته باشند. در کنار این ویژگیها، سازمانی که در آن مشغول به کار هستند نیز در این موضوع بسیار تأثیر گذار است؛ در صورتی که استراتژی های منابع انسانی آن سازمان فضایی برای رشد زنان داشته باشد، قطعاً زنان می توانند راحت تر در این سازمانها رشد پیدا کنند. به عنوان نمونه در صورتی که انتخاب مدیران بر اساس شایستگی و پارامترهای عقلانی و نه احساسی باشد، ممکن است یک خانم بیشتر از یک آقا صلاحیت سکانداری پست های مدیریتی را داشته باشد. اینگونه مثالها نشان می دهد که سازمانهایی که سیستم منابع انسانی مناسبی داشته باشند، فضای بهتری را برای رشد در اختیار خانمها قرار می دهند. با توجه به این موضوع، پیشنهاد می شود خانمهایی که هدف رسیدن به سکان داری سازمان های نوین را دارند، در سازمان هایی با سیستم منابع انسانی مناسب مشغول به کار شوند تا از این طریق فرصت بیشتری برای رسیدن به پست های مدیریتی را داشته باشند؛ چون تجربه نشان داده است که در ایران بیشتر خانمها که به جایگاههای مدیریتی رسیدهاند یا کارآفرین بودند یا در شرکتهای خانوادگی بهعنوان مدیر ارشد سازمان، نقش کلیدی و استراتژیکی را به خود تخصیص دادهاند.
انعطافپذیری
بر اساس مطالعات روانشناسی، زنان ماهیتاً نسبت به شرایط کاری انعطافپذیر هستند؛ این موضوع باعث شده آنها در پست های کارشناسی بتوانند اثر بخش تر ظاهر شوند. این در حالی است که روحیه انعطاف پذیری خانمها می تواند در پست های مدیریتی نیز مورد استفاده قرار گیرد؛ به این معنا که امروزه مدیریت سازمانها بر اساس متدهای مطلق و بستهای انجام نمی شوند و اتفاقاً نسبی هستند؛ بر این اساس مدیرانی که در فعالیت های سازمانیشان انعطاف پذیر باشند، قطعاً با بازدهی بیشتری همراه می شوند. از طرفی آقایان معمولاً در پست های مدیریتی از قاطعیت و جدیت استفاده میکنند و ممکن است گاهی مواقع از اهرمهای فشار نیز استفاده کنند تا چالشی را در یک سازمان از بین ببرند؛ اما خانمها با انتخاب سبک مدیریت مشارکتی میتوانند در بین کارمندان ایجاد انگیزه کنند؛ یعنی با مشارکت زیر دستان خود در فعالیت های سازمانی، روحیه کار گروهی را افزایش دهند و از با سهیم شدن کارمندان در فعالیت های سازمان، ارتباطات مناسب تری بین مدیران و کارمندان ایجاد شود.
سبک مدیریتی زنان
خانمها سبک مدیریت خود را با ریزبینی خاصی باید انتخاب کنند و چالشهای مدیریت یک خانم در یک سازمان معمولاً بیشتر از یک آقا است. خانمها در جایگاه یک مدیر ارشد به حمایت مدیران بالادستی خود نیاز دارند. این حمایت میتواند روند پذیرش مدیران زن را در سازمان تسهیل بخشد. عامل دیگری که منجر به موفقیت زنان در جایگاههای مدیریتی میشود، اعتمادسازی است. تشکیل تیم و تفویض اختیار نیز میتواند به این روند کمک کند.
اندیشیدن متفاوت زنان و مردان
به صورت کلی زنان در مقایسه با مردان نسبت به اندیشیدن به مسائل و چالش های مختلف متفاوت هستند؛ به این معنا که آنها بهسرعت تمام جزئیات اطلاعات در دسترس را دریافت و در ذهن خود مرتب می کنند و به شکل ساختارهای پیچیدهای در میآورند. این ویژگی خانم ها در تصمیمگیریهای گوناگون بسیار به کارشان میآید؛ چون میتوانند با دریافت جزئیات موضوع مورد نظرشان، به گزینههای متفاوتی فکر کنند و برای یک مشکل چند راهحل پیشنهاد دهند. این موضوع می تواند نقطه قوت مدیریت زنان در مقایسه با مردان باشد.
روابط عمومی بالا
زنان در کنار مهارتهای اجتماعی اجراییشان، توانایی بسیاری در ایجاد شبکه ارتباطی، همکاری و دلسوزی نسبت به اطرافیان خود دارند. آنها برخلاف مردها بهراحتی میتوانند قدرتشان را با دیگران تقسیم کنند. در این خصوص مردها به سلسله مراتبی بیشتر میاندیشند و رتبه و درجه برایشان بسیار مهم است اما زنها از محفلهای کوچک گرفته تا شبکهای از ارتباطات وسیع و پشتیبان تشکیل داده و به این صورت به دنبال قوی تر شدن هستند.
ذکر این نکته بسیار حائز اهمیت است که به دلیل وجود موانع بسیاری که زنان در سر راه خود برای دستیابی به بالاترین مقامات تجربه میکنند و این فرضیه که مدیریت برای مردان مناسبتر است، اغلب جامعه تصور میکنند زنانی که به موقعیت مدیریت متوسط یا سطح بالایی دست یافتهاند باید فوقالعاده خاص و دارای صلاحیت عالی باشند؛ این در حالی است که در صورت مهیا بودن شرایط سازمان و داشتن ویژگی های مدیریتی در زنان، قطعاً آنها نیز می توانند سکان داری پست های مدیریتی را بر عهده بگیرند و با بازدهی مناسبی نیز همراه شوند.
زنان بعلاوه اینکه میتوانند مدیریت اجتماعی داشته باشند، یک مدیر تمام عیار خانواده هستند.
مديريت زن در ساختن جامعه سالم
خانواده، قديمىترين و فراگيرترين نهادى است كه در تمام جوامع بشرى با الگوهاى مختلف وجود داشته و كاركردهاى فراوانى دارد؛ يكى از مهمترين كاركردهاى نهاد خانواده، فرآيند «جامعهپذيرى» و نظام كنترل اجتماعى است. خانواده بهعنوان سلولهاى تشکیلدهنده پيكر جامعه، اگر سالم و كارآمد باشد، سلامتى و سعادت جامعه را در پى دارد و اگر متزلزل و متلاشى باشد، بهمثابه سلولهاى سرطانى است و پيكره جامعه را دچار هرجومرج و بىنظمى مىكند.
جامعهپذيرى از مهمترين كاركردهاى نهاد خانواده است كه از طريق آن، فرد نگرشها و رفتارهاى مناسب بافرهنگ خود را مىآموزد؛ در اين ميان مديريت زن با توجه به نقشهاى همسرى و مادرى در خانواده براى شكلگيرى صحيح شخصيت فرزندان و همسر نقشى بىبديل است.
او به قوه عشق و محبت بر دلها نفوذ مىكند تا آن حد كه مىتوان گفت: هيچچيز بهاندازه مادر در تربيت و تشكيل ساختمان روحى افراد خانواده مؤثر نيست. زن در نقش مادرى، طفل را نه ماه در رحم و دو سال در آغوشش حمايت مىكند. نقطه آغازين سعادت و يا شقاوت انسانها محيطى است كه مادر ركن اساسى آن محسوب مىشود؛ از این جهت كودك مانند مومى است كه در ميان دستان قدرتمند مادر قابليت تبديل به هر شكل را دارد.
بانوى خانه، الگوى رفتار براى خانواده است. از طريق اوست كه شخصيت كودكان رنگ مىگيرد و پايههاى اخلاقى و رفتارى كودك گذارده مىشود. در خانهاى كه مادر بیبندوبار، بداخلاق و خشن باشد، امكان داشتن فرزند متعادل بسيار اندك است.
زن در نقش همسرى خود نيز داراى بيشترين سهم در مديريت و اداره خانواده است كه اين مديريت هم جنبه عاطفى و روانى دارد و هم در اداره امور جارى منزل دخيل است.
زن در نقش همسرى فردى است اجتماعى، دوستدار شوهر كه خود را مكلف به نيكى نسبت به او مىداند، وظيفه او خوشرفتاری، خوشخلقى و دلجويى از همسر است و از همه فرصتها براى وصول به اين هدف سود مىجويد. بانوى مسلمان شريك زندگى شوهر است. او در نقش همسرى مهربان كه در برابر مشكلات و دشوارىهاى زندگى همسرش را آرامش و تسكين مىبخشد و سبب مىشود که سختىهاى حاصل از برخورد با افراد جامعه و مشكلات زندگى براى او قابلتحمل شود.
در روايتى از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است: « بدانيد همه شما نگهبانيد (حافظ مصالح) و همه شما در برابر كسانى كه حافظ آنان هستيد مسئوليد ... زن نيز حافظ مصالح خانواده شوهر و فرزندان اوست و در برابر آنان مسئول است؛ بدانيد همه شما نگهبانيد (حافظ مصالح) و همه شما در برابر كسانى كه مأمور نگهبانى آنها هستيد مسئوليد»
اين روايت بهصراحت نقش مهم زنان در حفظ خانواده و مصلحت افراد آن را مشخص مىكند. زنان مىتوانند با بهرهگيرى از شيوههاى مناسب و مؤثر مديريت، از منابع مادى كه در اختيار خانواده است، بهخوبی استفاده كنند، باعث رفع نيازهاى طبيعى و فطرى افراد خانواده شوند تا خانواده استحكام بيشترى پيدا كند كه ثمره وجود چنين خانوادههايى، جامعهاى سالم و پويا خواهد بود؛ چراکه خانواده خشت زيربنايى جامعه است و نقش عمدهاى در ساختن جامعهاى سالم و نيرومند دارد.